نویسنده: اصغر دادبه

 

تعطیل، در لغت به معنی فروگذاشتن، مهمل گذاشتن و متوقف کردن کار است. در اصطلاح متکلمان مراد از تعطیل، انکار و نفی است؛ انکار و نفی وجود باری، انکار و نفی صفات خدا، انکار و نفی نبوت، انکار و نفی معاد، و انکار و نفی دخالت دائمی خدا در کار جهان. مُعّطِّل کسی است که یک، دو، یا چند مورد از این موارد را انکار کند و مُعَطِّله، پیروان آیین تعطیل‌اند، یعنی آن کسانند که به انکار و نفی مورد، یا مواردی چند از آنچه برشمرده شد دست می‌زنند. از انجا که بر طبق یک طبقه‌بندی کلامی می‌توان مسائل و مباحث دانش کلام را شامل مسائل مربوط به حوزه‌ی ذات خدا، مسائل مربوط به حوزه‌ی صفات خدا و مسائل مربوط به حوزه‌ی افعال خدا دانست و افعال خدا را هم به افعال این جهانی (= آفرینش و هدایت) و افعال آن جهانی (معاد و حساب و مکافات) تقسیم کرد (آراء کلامی فخر رازی، مقاله‌ی دکتر دادبه، مجله‌ی معارف، سال 1365 ش) می‌توان شکلهای مختلف تعطیل را نیز با توجه به طبقه‌بندی مذکور طبقه‌بندی و تقسیم کرد: 1) تعطیل، در حوزه‌ی ذات: عبارت است از انکار و نفی وجود خدا، یعنی معطِّل کسی است که وجود خدا را انکار می‌کند و بر آن است که جهان قدیم است، همیشه بوده و همیشه خواهد بود و صانعی علیم و آفریننده‌ای حکیم آن را نیافریده است (شرح مقاصد، 227/5؛ کشاف اصطلاحات، 1252/2؛ هفتاد و سه ملت، 21). ناصر خسرو از تعطیل در حوزه‌ی ذات حق به دهری‌گری تعبیر می‌کند و دهریان را اهل تعطیل می‌خواند؛ آنان که خرد افلاک و انجم را آفریدگار جهان می‌دانند. می‌گوید: «یکی فرقت دهریان‌اند و گویند: عالم، قدیم است و مر او را صانع نیست، بل صانعِ موالید و حیوان، خردِ افلاک و انجم است که همیشه بودست و همیشه باشد» (جامع الحکمتین، 31). بدیهی است که تعطیل، در حوزه‌ی ذات، شامل تعطیل در حوزه‌های دیگر نیز می‌گردد و معطلی که وجود خدا را انکار کند وجود صفات و افعال خدا را نیز منکر است. چنانکه به قول شهرستانی گروهی از معطله‌ی عرب هم انکار خالق می‌کرده‌اند هم انکار بعث و معاد و به تبع آن انکار نبوت (الملل و النحل، 235/2). 2) تعطیل، در حوزه‌ی صفات: یکی از مباحث مهم دانش کلام بحث از صفات خداوند و ارتباط ذات خدا با صفات اوست و یکی از مسائل مهم ماجرا برانگیز این مسأله است که: آیا صفات خدا زائد بر ذات خداست، یعنی ذات و صفات نسبت به یکدیگر مستقل‌اند، یا نه؟ اشاعره و اهل سنت طرفدار نظریه‌ی زیادت‌اند و صفات خدا را زاید بر ذات او می‌دانند. معتزله و امامیه و حکمای الهی نظریه‌ی زیادت را مردود می‌شمارند. معتزله قائل به نیابت ذات از صفات‌اند و امامیه و حکما به نظریه‌ی عینیت ذات و صفات باور دارند (صفت، صفات الله). از دیدگاه اشاعره و اهل سنت - چنانکه ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة النبویه فی نقض کلام الشیعة و القَدَریه تصریح کرده است - تعطیل، عبارت است از انکار صفات خدا، یعنی نفی کردن زیادت صفات بر ذات و معطِّله، لقبی است که اهل سنت، بویژه اشاعره به فرقه‌هایی داده‌اند که از خداوند نفی اسماء و صفات می‌کنند (خاندان نوبختی، عباس اقبال، 264). شهرستانی تصریح می‌کند که اهل سنت و اشاعره را بدان سبب که اثبات صفات زاید بر ذات می‌کنند صفاتیه می‌خوانند و معتزله را بدان سبب که نفی صفات (= صفات زاید بر ذات) می‌کنند معطِّله می‌نامند (الملل و النحل، 92/1). صاحب تبصرة العوام، (86) هم معطله را کسانی دانسته است که توصیف کردن خدا را به صفاتی که مخلوق بدان متصف می‌شوند روا نمی‌دارند. پیداست که اگر انکار صفات زاید بر ذات تعطیل به شمار آید و نفی کنندگان صفات زاید بر ذات معطله و اهل تعطیل به شمار آیند نه تنها معتزله، که امامیه و حکمای الهی نیز در زمره‌ی اهل تعطیل‌اند. 3) تعطیل، در حوزه‌ی افعال: اگر بدان‌سان که گفته آمد افعال خدا را شامل افعال این جهانی (= خلق، هدایت) و افعال آن جهانی (= اعاده و معاد، حساب و مکافات) بدانیم و ارتباط خدا را با جهان و دخالت او را در امور عالم هم فعلی از افعال او به شمار آوریم اشکال گوناگون تعطیل در حوزه‌ی افعال خدا بدین شرح خواهد بود: الف) تعطیل نبوت: گروهی از اهل تعطیل با آنکه به وجود خدا باور دارند و او را خالق جهان می‌شمارند، و حتی برخی از آنان به گونه‌ای اعاده و معاد هم معتقدند نبوت و رسالت را نفی می‌کنند. اینان دو گروهند: براهمه، و بت پرستان: یک) براهمه: در اصطلاح متکلمان، براهمه به متفکرانی خردگرا اطلاق می‌شود که تنها خرد را بازشناسنده‌ی نیک از بد و راهنمای انسان در زندگی می‌دانند. آنان با وجود خرد، نبوت را امری بی‌بنیاد و بی‌معنا می‌شمارند و آن را نفی می‌کنند. دو) بت‌پرستان (= عبادالاصنام): شهرستانی بت‌پرستان یا عبادالاصنام را گروهی از معطله‌ی عرب می‌داند و می‌گوید: اینان به وجود خالق، به خلق و نیز به گونه‌ای اعاده و معاد باور دارند، اما منکر نبوت و رسالت‌اند، بتان را می‌پرستند و گمان می‌کنند که بتان در آن جهان نزد خداوند به شفاعت آنان بر می‌خیزند و رهایی و رستگاریشان را از خدای جهان می‌طلبند. شبهه‌ی بت‌پرستان: بت‌پرستان در نفی رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین استدلال کرده‌اند که: اولاً، چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خورد و می‌آشامد و در کوچه و بازار راه می‌رود؟ ثانیاً، چرا فرشته‌ای محسوس بر او فرود نمی‌آید تا همگان ببینند و ایمان آورند؟ «وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْكُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَكٌ فَیَكُونَ مَعَهُ نَذِیراً (فرقان، 7)؛ ثالثاً، چرا گنجی بر او فرو نمی‌افتد، یا چرا باغی ندارد تا از فقر برهد و از ثمرات باغ بهره گیرد؟! آنگاه کافران ستمگر با طرح این پرسش‌ها و القاء این شبهه‌ها چنین نتیجه می‌گیرند که: ایمان آورندگان (= مؤمنان = مسلمانان) از مردی جادویی پیروی می‌کنند: «أَوْ یُلْقَى‏ إِلَیْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً» (فرقان، 8). پاسخ شبهه: خداوند در پاسخ شبهه‌ی بت‌پرستان چنین استدلال می‌کند که پیامبران همگی همانند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) غذا می‌خورده‌اند، در کوچه و بازار راه می‌رفته‌اند و اهل فقر بوده‌اند: «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ...» (فرقان، 20) (الملل و النحل، 236/2). ب) تعطیل بعث و اعاده: گروهی از اهل تعطیل - که شهرستانی آنها را از جمله‌ی مُعَطله‌ی عرب می‌شمارد - بعث و اعاده را منکرند و در حالی که به وجود خداوند و به خلق جهان از سوی او باور دارند رستاخیز مردگان را نفی می‌کنند. شبهه‌ی منکران رستاخیز: پیروان تعطیل بعث و اعاده و منکران رستاخیز برآنند که زنده شدن دوباره‌ی استخوانهای پوسیده خردپذیر نیست و انسان بخرد نمی‌تواند بپذیرد که آدمی پس از مردن و پوسیدن و خاک شدن دوباره زنده می‌شود. آنان - به گواهی قرآن - از خدا می‌خواهند نمونه‌ای از دوباره زنده شدن مردگان را به آنها بنماید: «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ؟» (یس، 78). پاسخ شبهه: خداوند بر بنیاد اعتقاد آنها مبنی بر اعتراف به آفرینش جهان (= خلق اول) به شبهه‌ی آن پاسخ می‌دهد و چنین استدلال می‌کند که - به قول خواجه نصیر - «زاولش نیست کار مشکل‌تر»، یعنی خداوند همان‌سان و با همان قدرت که در آغاز موجودات را آفرید پس از مرگ آنان، دوباره در روز رستاخیز بازشان می‌گرداند و هستی دوباره‌شان می‌بخشد: «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ...» (یس، 79) و: «أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ» (ق، 15) (الملل و النحل، 235/2-236). ج) تعطیل خلق از عدم: متکلمان، برخلاف فلاسفه - که به قِدَم زمانی عالَم باور دارند - به حدوث جهان معتقدند و بر آنند که خداوند اولاً، ترک فعل کرده، یعنی خود در ازل بوده است بی‌آنکه به آفرینش جهان بپردازد که به قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) «کانَ اللهُ و لَمْ یَکُنْ مَعَهُ شئٌ»؛ ثانیاً، جهان را از عدم به وجود آورده و به اصطلاح از هیچ آفریده و به قول نظامی (= اقبال نامه، 101):

بزرگ آفریننده‌ی هرچه هست *** ز هیچ آفریده است بالا و پست

و بدین ترتیب بنا به باور متکلمان جهان آفریده شده از هیچ یا عالَم خلق شده از عدم، حادث زمانی است (تلخیص المحصل، 200؛ نهایة الاقدام، شهرستانی، 5 و 11؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، غزالی، 31). از دیدگاه متکلمان معتقد به خلق از عدم نظریه‌ی فلاسفه مبنی بر قدم زمانی جهان، تعطیل به شمار می‌آید و فلاسفه نیز در شمار معطله‌اند، چرا که آنان بر این باورند که موارد اصلی عالم ازلی (= قدیم زمانی) است و جهان حادث ذاتی است، یعنی همانند ذات حق فرازمان (= ازلی) است اما در وجود یافتن، نیازمند ذات حق است و وابسته بدوست و خداوند علت موجده‌ی جهان به شمار می‌آید (مقاصد الفلاسفه، غزالی، 235 و 253؛ کتاب الحدود، ابن سینا، 28؛ تعریفات جرجانی، 62) این معانی از نظر متکلمان چیزی نیست جز نفی نظریه‌ی خلق از عدم که گونه‌ای است از گونه‌های تعطیل. در کتاب دبستان المذاهب آمده است که: «تعطیل آن باشد که فلاسفه گفتند که خدای تعالی علت چیزهاست و ماده‌ی عالَم همیشه باوی بود» (دبستان المذاهب، 241/1). از همین دیدگاه است که فلسفه را علم تعطیل گفته‌اند (= ذکر جزء و اراده و کل) و خاقانی در قصیده‌ای (دیوان، 172) گفته است:

علم تعطیل مشنوید از غیر *** سرِّ توحید را خلل منهید

د) تعطیل دخالت خدا در جهان: از دیدگاه متکلمان، بویژه متکلمان اشعری و طرفداران نظریه‌ی جبر، خداوند پیوسته در جهان دخالت می‌کند و امور به اراده‌ی او در جهان روی می‌دهد. جبریان، حتی کردارهای ارادی انسان را معلول اراده‌ی خدا می‌دانند (جبر) و اشعریان برآنند که رویدادهای جهان چیزی جز جریان یافتن عادةالله نیست (تلخیص المحصل، 60) (= عادة الله). معتزله هم که از تفویض (تفویض) سخن می‌گویند و کردارهای ارادی انسان را معلول قدرت و اراده‌ی او می‌دانند دخالت خدا را در سایر امور عالم منکر نیستند. بدین ترتیب از دیدگاه متکلمان واگذاشته شدن جهان به حال خود و پدید آمدن و فانی شدن امور بی‌دخالت خداوند تعطیل به شمار می‌آید؛ تعطیل دخالت با اعمال قدرت خدا در جهان، صاحب دبستان المذاهب می‌نویسد: «از عزیزی شنیده شد که مُعَطِّله‌ی هنود گویند که: چون حق تعالی عالَم را بیافرید، هرچه به وقوع می‌آید آن را تقدیر نمود، اکنون بی آنکه فعل حق را در آن مدخلیتی باشد می‌شود و فانی می‌گردد» (دبستان المذاهب، 241/1).
منابع: ضمن مقاله آمده است.
منبع مقاله :
تهیه و تنظیم: دائرةالمعارف تشیع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسه‌ی انتشارات حکمت، چاپ اول